دیوانه



سرمو گذاشته بودم رو سینه اش .

 چشماش بسته بود.

قلبش میکوبید؛زیر سرم؛

توی گوشم.

نزدیکِ نزدیک. 

فکر کردم

:"صدای قلب تو زیباترین موسیقی دنیاست"

گفتم چقدر شبیه زبون بازیه شاعراس.

قلبش کوبید

و دوباره فکر کردم" بی شک":

"صدای قلب تو زیباترین موسیقی دنیاست"

چشامو باز کردم؛به چشمای بسته و صورت ارومش نگا کردم

براش خوندم:

"به دور از بازی الفاظ شاعرهای این دنیا

صدای قلب تو زیباترین موسیقی دنیاست"❤

چشماش باز شد

نگام کرد

شب تموم شد

سیاهی هیچ شد تو سبز نگاهش

چشماش از چشمام به همه وجودم نفوذ کرد و سبز شدم:))

 

 

 

پ.ن:فک میکردم این صادنویسی نیست.یار نویسی است❤


آخرین مطالب
آخرین جستجو ها